بریده‌هایی از کتاب سنگ، کاغذ، قیچی از آلیس فینی (خلاصه این رمان پرفروش)

پربازدیدترین این هفته:

هشدار مسئولیت سرمایه گذاری
دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم بریده‌هایی از کتاب سنگ، کاغذ، قیچی را برای شما قرار دهیم. کتابی که در نمایشگاه کتاب امسال جزو 10 کتاب پُر فروش بوده است. با ما باشید.

بریده‌هایی از کتاب سنگ، کاغذ، قیچی از آلیس فینی (خلاصه این رمان پرفروش)

این کتاب درباره چیست؟

کتاب سنگ کاغذ قیچی چهارمین رمان آلیس فینی روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی بریتانیایی است. این رمان که در ژانر معمایی نوشته شده، داستانی پررمزوراز، دلهره‌آور و پرتعلیق دارد. داستان زوج آملیا و آدام است که برای فاصله گرفتن از مشکلاتی که زندگی مشترکشان را فراگرفته و گرما بخشیدن به رابطه‌ی سردشان، راهی سفری می‌شوند که به عجیب‌ترین سفر زندگی‌شان تبدیل می‌شود. سفری که اسرار زیادی از زندگی مشترکشان را فاش می‌کند و پایانی غافل‌گیرکننده دارد.

بریده‌هایی از این کتاب بسیار خواندنی

همهٔ آدم‌ها اعتیاد دارند و تمام معتادها در آرزوی یک چیزند: گریز از واقعیت.

چیزی را که برایش زحمت می‌کشی به دست می‌آوری، نه چیزی را که آرزویش را داری.

از طرز کتاب برداشتن و آهسته ورق زدنت طوری که انگار کاغذ از طلا ساخته شده خوشم می‌آید، بعد کتاب را بو می‌کنی، انگار که بخواهی به‌جای هوا با داستان نفس بکشی.

بریده‌هایی از این کتاب بسیار خواندنی

آن‌قدر با سر پایین با گرفتاری‌ها روبه‌رو می‌شویم که یادمان می‌رود برای نگاه کردن به ستاره‌ها سرمان را بلند کنیم

این روزها ترجیح می‌دهم بیشتر خودم را دوست داشته باشم تا دیگران را و وقتم را برای دوستان قلابی تلف نمی‌کنم.

از داستان زندگی آدم‌های دیگر لذت ببر، اما یادت باشد از زندگی خودت هم لذت ببری.

دلیل دروغ‌گویی آدم‌ها تقریباً همیشه جالب‌تر از خودِ دروغ است.

چرا آدم‌ها فقط پس از پایان همه چیز می‌فهمند باید لحظه را زندگی کرد.

گاهی فکر می‌کنم ترس از سقوط است که باعث می‌شود آدم‌ها اشتباه کنند. ما هراسان متولد نمی‌شویم. وقتی جوانیم، هنگام دویدن یا بالا رفتن یا پریدن تردید نمی‌کنیم و نگران صدمه دیدن یا تحمل شکست نیستیم. طرد شدن و زندگی واقعی ترسیدن را یادمان می‌دهد، اما اگر حقیقتاً چیزی را بخواهی، باید خطر کنی.

اگر تسلیم نشوی، همیشه چیزی را که می‌خواهی به دست می‌آوری.

آن‌قدر برای راضی کردن آدم‌های دیگر خودم را تغییر داده‌ام که دیگر نمی‌دانم کیستم.

تنها نکتهٔ خوبِ از دست دادنِ همه چیز آزادی‌ای است که از نداشتنِ چیزی برای از دست دادنْ سرچشمه می‌گیرد.

مطلب مشابه: متن عاشقانه از رمان و کتاب های معروف و عکس نوشته از کتاب های ایرانی

بریده‌هایی از این کتاب بسیار خواندنی

خلاصه رمان زیبا و پرفروش

وقتی کسی که دوستش داری دروغ می‌گوید، حسش می‌کنی.

زندگی یک بازی است که در آن پیاده‌ها هم می‌توانند شاه شوند، نه‌فقط کسانی که قوانین بازی را می‌دانند. بعضی آدم‌ها تمام زندگی پیاده می‌مانند، چون هیچ وقت حرکت درست را یاد نمی‌گیرند. این فقط آغاز است. هنوز کسی کارتش را رو نکرده، چون نمی‌دانسته با چه‌چیزهایی روبه‌روست.

بهترین درس‌ها اغلب همان‌هایی‌اند که نمی‌فهمیم قبلاً به ما آموزش داده شده‌اند.

هیچ کس نباید قول دهد کسی را تا ابد دوست داشته باشد، یک آدم عاقل در بهترین حالت می‌تواند قول دهد برای این کار تلاش کند. اگر کسی را که با او ازدواج کرده‌ای بعد از ده سال نشناسی، چه؟ آدم‌ها تغییر می‌کنند و قول‌ها ـ حتی قول‌هایی که می‌کوشیم به آن‌ها وفادار بمانیم ـ گاهی شکسته می‌شوند.

زنی شاد بود، گیرافتاده در کالبد زنی غمگین.

اگر دنبال دو خرگوش بروی، یکی هم به دست نمی‌آوری.

در زمینهٔ ارتباط با دیگران، من تمام راه‌های پیشِ رو را می‌بندم و این خیلی خطرناک است. یک سقوط بد یا یک لغزش بیجا می‌تواند هر چیزی را که برایم مهم بود بشکند و از بین ببرد. تو همان کسی بودی که می‌خواستم و از آن به بعد نه به شخص دیگری نیاز داشتم نه دنبالش بودم. درست یا غلط، تمام عاطفه‌ام را در رابطه‌مان ریختم. رؤیاها و آرزوهای تو را برگزیدم و طوری دوستشان داشتم که انگار مال خودم بودند. تو آن‌قدر برایم مهم بودی که دیگر چیزی برای شخص دیگری، حتی خودم، باقی نمی‌ماند. به حلقهٔ اجتماعی دور تو که برای دو نفر کافی بود، رضایت دادم. تو همیشه برای من کافی بودی، اما من هیچ وقت فکر نکردم برای تو کافی‌ام. شاید بتوان این را تغییر داد. شاید اگر بتوانم تو را کمتر دوست داشته باشم، اوضاع کمی به‌نفعم تغییر کند و شاید تو هم بتوانی بیشتر دوستم داشته باشی.

دروغ‌هایی که به خودمان می‌گوییم خطرناک‌ترین دروغ‌ها هستند.

آرزو می‌کنم آدم‌ها خیلی بیشتر شبیه کتاب‌ها بودند.

هر بار این کلمات به ذهنم می‌آیند، با فهرست تازه‌ای از پشیمانی‌ها روبه‌رو می‌شوم. هدر دادنِ این‌همه از زندگی‌مان با زندگی نکردن خیلی غمگینم می‌کند.

این چیزی است که رابین حالا که سنش بیشتر شده، آموخته: دنیا می‌چرخد و سال‌ها می‌گذرند، بی‌اعتنا به اینکه چقدر آرزو داشت زمان را برگرداند. خیلی در این مورد فکر می‌کند: اینکه چرا آدم‌ها فقط پس از پایان همه چیز می‌فهمند باید لحظه را زندگی کرد.

مطلب مشابه: جملات کتاب غرور و تعصب اثر جین آستین؛ متن و جملات خواندنی از این رمان

بریده‌هایی از این کتاب بسیار خواندنی

محبت مثل نواختن پیانوست و اگر تمرین نکنی، راه‌ورسمش یادت می‌رود.

بزرگ‌ترین مشکل آدم‌های این زمانه همین است: قدر چیزهایی را که دارند نمی‌دانند، مدام بیشتر می‌خواهند. نمی‌خواهند برایش کار کنند. نمی‌خواهند آن را کسب کنند. وقتی چیزی را که می‌خواهند به دست می‌آورند، مثل بچه‌های لوس نق می‌زنند و می‌نالند. خیلی از آدم‌ها فکر می‌کنند دنیا چیزی به آن‌ها بدهکار است و بقیه را مقصر انتخاب‌های نادرستشان در زندگی قلمداد می‌کنند. همه هم فکر می‌کنند اگر اوضاع مطابق نقشه‌هایشان پیش نرفت، می‌توانند فرار کنند. اینجا از این خبرها نیست.

ایمان داشتن به آدم‌ها بزرگ‌ترین هدیه‌ای است که می‌توانید به آن‌ها بدهید

به عشق اعتقاد داشتم، اما خب به بابانوئل و پری دندان‌بَر هم اعتقاد داشتم. شنیده‌ام آدم‌ها ازدواج را به هم چسبیدن دو تکهٔ گم‌شدهٔ یک پازل توصیف می‌کنند و کشف اینکه کاملاً با هم هماهنگ‌اند. این نادرست است. آدم‌ها متفاوت‌اند و این چیز خوبی است. دو تکهٔ اشتباه پازل نمی‌توانند با هم هماهنگ شوند، مگر اینکه یکی را به‌زور خم کنی یا بشکنی یا طوری تغییر دهی که با دیگری هماهنگ شود

عجله نکردن همیشه بهترین کار است و دیر رسیدن بهتر از نرسیدن. گاهی اوقات سحرخیزها زیادی کامروا می‌شوند و از دماغشان درمی‌آید.

مطلب مشابه: جملات ماندگار کتاب ها + زیباترین متن و جملات ناب برگزیده از کتاب های مشهور و رمان

همیشه لحظه‌ای وجود دارد. اگر چشمانت را باز کنی و خوب به گذشته بنگری، معمولاً می‌توانی لحظه‌ای را ببینی که تصمیم نادرستی گرفتی، چیزی را گفتی که نباید می‌گفتی یا کاری را کردی که پشیمانی به همراه داشت. یک تصمیم نادرست اغلب به تصمیم نادرست دیگری می‌انجامد و بعد، قبل از آنکه بفهمی، دیگر راه برگشتی وجود ندارد. اما همه اشتباه می‌کنند.

زندگی یک بازی است که در آن پیاده‌ها هم می‌توانند شاه شوند، نه‌فقط کسانی که قوانین بازی را می‌دانند. بعضی آدم‌ها تمام زندگی پیاده می‌مانند، چون هیچ وقت حرکت درست را یاد نمی‌گیرند.

ازدواج‌ها به بن‌بست نمی‌رسند، آدم‌ها به بن‌بست می‌رسند.

تمرکزت آینده را مشخص می‌کند.

بریده‌هایی از این کتاب بسیار خواندنی

جملات کتاب سنگ، کاغذ، قیچی از آلیس فینی

رازها فقط برای کسانی‌اند که از آن‌ها بی‌خبرند. رازها در صورت برملا شدن نزد دیگران، می‌توانند تغییر شکل دهند و به دروغ تبدیل شوند و دروغ‌های زیبا همچون کرم‌هایی که به پروانه تبدیل می‌شوند، می‌توانند به دوردست‌ها پر بکشند، خیلی دور.

خسته‌ام. از همه چیز خسته‌ام.

شیدایی (اسم.) یک حالت ناخودآگاه ذهنی که کشش عاشقانه نسبت به فردی دیگر آن را ایجاد می‌کند و با نیاز شدید و بیمارگونه‌ای برای خواستن حس مشابهی از طرف مقابل همراه است.

آن‌قدر با سر پایین با گرفتاری‌ها روبه‌رو می‌شویم که یادمان می‌رود برای نگاه کردن به ستاره‌ها سرمان را بلند کنیم.

این روزها آدم‌ها کلمات را بی‌دقت به کار می‌برند. آن‌ها را در متن یا جمله‌ای می‌ریزند، یادداشت می‌کنند، می‌دزدند و بعد رهایشان می‌کنند. بدتر از همه اینکه فراموششان می‌کنند. کلمات فقط وقتی ارزش دارند که یاد بگیریم معنایشان را حس کنیم

آرزو می‌کنم آدم‌ها خیلی بیشتر شبیه کتاب‌ها بودند. اگر در میانه‌های یک رمان بفهمی دیگر از آن لذت نمی‌بری، می‌توانی آن را کنار بگذاری و رمان دیگری پیدا کنی. فیلم‌ها و سریال‌ها هم همین‌طورند. قضاوت و احساس گناهی در کار نیست، حتی لازم نیست کسی بداند، مگر اینکه خودت دلت بخواهد به او بگویی. اما دربارهٔ آدم‌ها باید تا انتها پیش بروی و بدبختانه قرار نیست کسی تا ابد با خوبی‌وخوشی زندگی کند.

مطلب مشابه: جملات کتاب ملت عشق؛ 50 متن و جمله زیبا از رمان عاشقانه ملت عشق

تو خوشحال بودی و این مرا هم خوشحال می‌کرد، انگار خوشحالی مُسری است.

رؤیاها مثل لباس‌های داخل ویترین‌اند؛ زیبا به نظر می‌رسند، اما گاهی آن‌ها را که به تن می‌کنی، متناسبِ اندامت نیستند. بعضی از رؤیاها خیلی کوچک‌اند و بعضی خیلی بزرگ. خوشبختانه، مادرم خیاطی یادم داده و رؤیاها را مثل لباس‌ها می‌توان اندازه کرد.

صبوری پاسخ بسیاری از پرسش‌های زندگی است.

بریده‌هایی از این کتاب بسیار خواندنی

اگر نگذاری کسی زیادی نزدیک شود، آسیب نمی‌بینی

نوستالژی مخدر خطرناکی است، اما من از مرور خاطرات شاد که به ذهنم هجوم می‌آورند، لذت می‌برم.

مردم فکر می‌کنند وقتی زوجی چیزی برای گفتن به هم نداشته باشند، عمر زندگی مشترکشان به پایان رسیده. من می‌توانم تمام روز به حرف‌هایت گوش کنم، حتی چیزهایی که قبلاً شنیده‌ام، چون هر بار که موضوعی را تعریف می‌کنی کمی با دفعهٔ قبل فرق می‌کند. مهم نیست آدم‌ها چه مدت با هم بوده باشند، هیچ کس همه چیز را دربارهٔ طرف مقابلش نمی‌داند، اما اگر حس کنی خیلی از او می‌دانی، آن وقت یک جای کار می‌لنگد.

اگر هر داستانی پایان خوشی داشت، دیگر دلیلی نداشت دوباره از نو آغاز کنیم. زندگی فقط انتخاب کردن است و یاد گرفتن اینکه بعد از هر مصیبتی خودمان را جمع‌وجور کنیم. همه‌مان هم این کار را می‌کنیم، حتی کسانی که برعکسش را وانمود می‌کنند.

همسرم نقشه‌ای در سر دارد. مطمئنم. فقط نمی‌دانم چه نقشه‌ای. دچار بحران میان‌سالی هم نشده‌ام. این اواخر مدام متهمم می‌کند دچار بحران میان‌سالی شده‌ام. فکر می‌کنم همه در سن‌وسال خاصی از خودشان می‌پرسند چه دستاوردی در زندگی کسب کرده‌اند. تصمیماتی که گرفته‌اند درست بوده یا نه. من به کاری که می‌کنم ایمان دارم. قصه گفتن مهم است. داستان‌ها گذشته را به ما می‌آموزند، زمان حالمان را غنی می‌کنند و می‌توانند آینده را نشانمان دهند.

مطلب مشابه: جملات زیبای عاشقانه از رمان های معروف و متن های ادبی و احساسی

بریده‌هایی از این کتاب بسیار خواندنی

متن های زیبا از کتاب سنگ، کاغذ، قیچی

مضحک است که بدبختی یک آدم دیگر باعث می‌شود بفهمی چه‌چیزهایی داری. ما دو نفر نباید وجود دیگری را مسلم فرض کنیم. این هم یکی دیگر از نکات ازدواج است که هیچ کس به آدم نمی‌گوید؛

ایمان داشتن به آدم‌ها بزرگ‌ترین هدیه‌ای است که می‌توانید به آن‌ها بدهید. خرجی برنمی‌دارد و نتایجش می‌توانند شگفت‌انگیز باشند.

زمان می‌تواند روابط را تغییر دهد، درست همان‌طور که دریا می‌تواند شکل ماسه‌ها را عوض کند.

اگر کلمات را تکرار کنی، دروغ کم‌رنگ می‌شود.

همهٔ ما نمی‌خوایم به دنیا حکومت کنیم، بعضی‌هامون فقط می‌خوایم دنیا رو جای بهتری کنیم

وقتی به بالای کوهی می‌رسی، می‌توانی سر برگردانی و تمام مسیر سفر را ببینی، اما وقتی در مسیری، گاهی محال است بفهمی کجا می‌روی و قبلاً کجا بوده‌ای. این استعاره‌ای از زندگی است

دلم می‌خواهد آرامش پیدا کند و مرا دوست داشته باشد. اما نمی‌توان تمام چیزهای درهم‌شکسته را ترمیم کرد.

این چیزی است که رابین حالا که سنش بیشتر شده، آموخته: دنیا می‌چرخد و سال‌ها می‌گذرند، بی‌اعتنا به اینکه چقدر آرزو داشت زمان را برگرداند. خیلی در این مورد فکر می‌کند: اینکه چرا آدم‌ها فقط پس از پایان همه چیز می‌فهمند باید لحظه را زندگی کرد.

مطلب مشابه: جملات کتاب صد سال تنهایی؛ متن های زیبا از این رمان گابریل گارسیا مارکز

او حیوانات را بیشتر از آدم‌ها دوست دارد؛ من داستان‌ها را ترجیح می‌دهم. به‌نظرم مشکل واقعی زمانی شروع شد که چیزهای دیگر را بر خودمان ترجیح دادیم.

پنهان کردن بخش تاریک‌تر خودِ واقعی‌ات برای کسی که با او زندگی می‌کنی، سخت‌تر است و اوقاتی که من به دیدنت می‌آمدم خیلی خوب به‌هم‌ریختگی‌ها را پنهان می‌کردی.

همان کسی باش که سگت فکر می‌کند هستی.

بریده‌هایی از این کتاب بسیار خواندنی

گاهی اوقات یک مصیبت می‌تواند موهبت باشد.

اگر در زندگی زناشویی مدتی طولانی نقش ثابتی بازی کنیم، عجیب است از آن داستان کسل شویم و رهایش کنیم یا قبل از رسیدن به پایان کنار بکشیم؟

چند روز بعد، تو یک قطب‌نمای برنزی به من هدیه دادی که روی آن نوشته شده بود: تا همیشه بتوانی راه برگشتن به مرا پیدا کنی. نفهمیده بودم که تو فکر می‌کنی من گم شده‌ام.

مطلب مشابه: گزیده متن های زیبا و جملات رمان تهوع ژان پل سارتر فیلسوف معروف

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *