غزل «رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن» از مولانا جلالالدین محمد بلخی، شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم هجری، در دیوان شمس تبریزی (غزل شمارهٔ ۲۰۳۹) آمده است.
این غزل با مطلع «رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن» آغاز میشود و در آن، مولانا به بیان حالات عاشقانه و عارفانهٔ خود میپردازد. این شعر در میان علاقهمندان به ادبیات فارسی بسیار محبوب است و توسط هنرمندان مختلفی مانند شهرام ناظری و محمدرضا شجریان اجرا شده است.
غزل «رو سر بنه به بالین» از مولانا جلالالدین محمد بلخی به شرح زیر است:
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن… ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها…. خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی… بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده…. بر آب دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن
خیرهکشی است ما را، دارد دلی چو خارا ….بکشد، کسش نگوید، تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد…. ای زردروی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد… پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم… با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره، عشقی است چون زمرّد…. از برق این زمرّد، هین دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من، ور تو هنرفزایی…. تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن
این غزل در دیوان شمس تبریزی، غزل شمارهٔ ۲۰۳۹ است.
معنی و تفسیر شعر:
غزل «رو سر بنه به بالین» از مولانا جلالالدین محمد بلخی، یکی از آثار برجستهٔ او در دیوان شمس تبریزی است. در این غزل، مولانا به بیان حالات عاشقانه و عارفانهٔ خود میپردازد. در ادامه، به تفسیر ابیات این غزل میپردازیم:
بیت اول: رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
مولانا در این بیت از مخاطب میخواهد که او را به حال خود رها کند تا در تنهایی به تأمل و سیر درونی بپردازد. «خراب» به معنای دلشکسته و «شبگرد مبتلا» به معنای کسی است که در شب به دنبال حقیقت میگردد.
بیت دوم: ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
در این بیت، شاعر به تنهایی خود در مواجهه با امواج افکار و خیالات اشاره میکند. او به معشوق میگوید که میتواند بیاید و او را ببخشد یا برود و جفا کند؛ در هر صورت، او با افکار خود تنهاست.
بیت سوم: از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
مولانا به معشوق توصیه میکند که از او دوری کند تا در مشکلات و مصائب او گرفتار نشود و راه سلامت را انتخاب کند.
بیت چهارم: ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده بر آب دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن
شاعر به اشکهای فراوان خود اشاره میکند که میتواند صدها آسیاب را به حرکت درآورد. این اغراق نشاندهندهٔ شدت غم و اندوه اوست.
بیت پنجم: خیرهکشی است ما را، دارد دلی چو خارا بکشد، کسش نگوید، تدبیر خونبها کن
مولانا از معشوقی سخن میگوید که بیرحم و سنگدل است و اگر او را بکشد، کسی از او خونبها نمیخواهد. این بیانگر تسلیم کامل شاعر در برابر معشوق است.
بیت ششم: بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد ای زردروی عاشق، تو صبر کن وفا کن
شاعر میگوید که برای معشوقان زیبارو، وفاداری الزامی نیست؛ اما عاشق باید صبور باشد و وفاداری پیشه کند.
بیت هفتم: دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن
مولانا به دردی اشاره میکند که تنها با مرگ درمان میشود و از معشوق نمیخواهد که این درد را درمان کند.
بیت هشتم: در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
شاعر در خواب، پیری را در کوی عشق میبیند که او را به سوی خود دعوت میکند. این پیر میتواند نماد راهنمایی در مسیر عشق باشد.
بیت نهم: گر اژدهاست بر ره، عشقی است چون زمرّد از برق این زمرّد، هین دفع اژدها کن
مولانا میگوید که اگر در راه عشق، اژدهایی وجود دارد، عشق مانند زمرّدی است که میتواند با درخشش خود اژدها را دفع کند.
بیت دهم: بس کن که بیخودم من، ور تو هنرفزایی تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن
شاعر میگوید که در حالت بیخودی است و اگر مخاطب به دنبال دانش و هنر است، به تاریخ بوعلی سینا و ابوالعلاء معری مراجعه کند.
این غزل، بیانگر حالات درونی مولانا در مواجهه با عشق الهی و انسانی است و نشاندهندهٔ تسلیم و رضا در برابر مشیت الهی میباشد.