گر تو را سنگی زند معشوق مست

گر تو را سنگی زند معشوق مست

پربازدیدترین این هفته:

هشدار مسئولیت سرمایه گذاری
دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

با ارائه شعر گر تو را سنگی زند معشوق مست با شما خواهیم بود.

 

وقت مردن بود شبلی بی‌قرار
چشم پوشیده دلی پر‌انتظار

در میان زنار‌ِ حیرت بسته بود
بر سر خاکستری بنشسته بود

گه گرفتی اشک در خاکستر او
گاه خاکستر بکردی بر سر او

سایلی گفتش چنین وقتی که هست
دیده‌ای کس را که او زنار بست‌؟

گفت می‌سوزم، چه سازم‌؟ چون کنم‌؟
چون ز غیرت می‌گدازم‌، چون کنم‌؟

جان من کز هر دو عالم چشم دوخت
این زمان از غیرت ابلیس سوخت

چون خطاب لعنتی او راست بس
از اضافت آید افسوسم به‌کس

مانده شبلی تفته و تشنه‌جگر
او به دیگر کس دهد چیزی دگر

گر تفاوت باشدت از دست شاه
سنگ با گوهر‌، نه‌ای تو مرد ِ راه

گر عزیز از گوهری‌، از سنگ خوار
پس ندارد شاه اینجا هیچ‌کار

سنگ و گوهر را نه دشمن شو نه دوست
آن نظر کن تو که این از دست اوست

گر ترا سنگی زند معشوق مست
به که از غیری گهر آری به دست

مرد باید کز طلب در انتظار
هر زمانی جان کند در ره نثار

نه زمانی از طلب ساکن شود
نه دمی آسودنش ممکن شود

گر فرو افتد زمانی از طلب
مرتدی باشد درین ره بی‌ادب

 

این اثر یک غزل معنوی و فلسفی است که با زبان استعاری و با توجه به مفاهیم عرفانی و اخلاقی به ابعاد پیچیده‌ای از انسانیت و جست‌وجوی روحی پرداخته است. در اینجا، نکات مختلفی را می‌توان بررسی کرد:

  1. محتوا و مفاهیم فلسفی

شعر در واقع به بررسی «جست‌وجو» و «آزمایش» در زندگی انسان می‌پردازد، و این که چگونه انسان در پی یافتن حقیقت، در این مسیر گرفتار درد و رنج‌های مختلف می‌شود.

شخصیت «شبلی» که در این شعر به تصویر کشیده شده، در وضعیت مرگ یا دگرگونی است و نشانه‌ای از درگیری درونی و احوال فردی است که برای رسیدن به حقیقت یا هدفی عمیق‌تر، درگیر اضطراب و سوالات بی‌پاسخ است. شبلی که در لحظه مرگ به سر می‌برد، نمادی از فردی است که به «زنار» یا پیوند و دینی که به حقیقت دارد، اشاره می‌کند. این پیوند یا «زنار» در شعر می‌تواند به تمثیل با مفهوم خودشناسی، ایمان یا وابستگی به یک اصول عرفانی در نظر گرفته شود.

  1. استفاده از استعاره‌ها و نمادها

شعر از استعاره‌ها و نمادهای مختلف برای بیان مفاهیم استفاده می‌کند:

  • «زنار» به عنوان نماد حقیقت، ایمان یا اصول فلسفی در این شعر به کار رفته که شبلی به آن بسته شده است.
  • «خاکستر» در این شعر نمادی از گذشتن، از بین رفتن، یا حتی خاکی بودن حقیقت است. وقتی که شبلی به خاکستر اشاره می‌کند، نوعی اشتیاق به بازگشت به اصل وجود و یا حقیقت درونی را می‌توان احساس کرد.
  • «غیرت» در شعر به معنی یک نیروی درونی است که باعث رنج و دگرگونی فرد می‌شود. این غیرت ممکن است به عنوان یک واکنش عاطفی یا عقلانی نسبت به واقعیت‌های تلخ زندگی باشد که به شکل‌های مختلف نمود پیدا می‌کند.
  1. پرسش‌های وجودی و انسان‌شناختی

شاعر به شکل ظریفی در شعر به «تفاوت» و «انتظار» اشاره می‌کند. در بخش‌هایی از شعر، سوالات فلسفی و وجودی در مورد جایگاه انسان در جهان، شجاعت در برابر حقیقت و تفاوت‌های میان انسان‌ها مطرح می‌شود. اینکه آیا «سنگ» با «گوهر» تفاوتی دارد، یا اینکه آیا انسان‌ها از مواد مختلف تشکیل شده‌اند که به طور معنوی نیز تفاوت دارند، از سوالات کلیدی شعر است.

این سوالات عمق و پیچیدگی‌های انسانی را بررسی می‌کند: انسان‌ها ممکن است در جست‌وجوی حقیقت از مسیرهای مختلفی بگذرند، اما در نهایت ممکن است تفاوتی بین «گوهر» و «سنگ» وجود نداشته باشد. این تفکر به مرزهای فلسفی و اخلاقی می‌رسد که آیا تفاوت‌ها به اصل انسان‌ها مربوط است یا تنها ظواهر و شرایط زندگی آن‌هاست که بر مسیر و سرنوشتشان تاثیر می‌گذارد.

  1. نقد و تحلیل زبان و سبک

شعر دارای زبانی پیچیده و در عین حال پر از لایه‌های معنایی است. ترکیب «سایلی گفت»، «گفت می‌سوزم»، و «چون ز غیرت می‌گدازم» لحن گفتگویی و پرسشی را به شعر اضافه می‌کند. این لحن گویی به وضوح در حال گفتگو با خود و محیط پیرامونی است، که به نوعی فضای ذهنی شبلی و ابهاماتی که در دل او جریان دارد را نشان می‌دهد.

در این شعر، تکرار کلمات و ساختارهای دستوری مانند «چون کنم؟»، «گر تفاوت باشدت»، و «گر ترا سنگی زند» به نوعی شدت احساسات و درد درونی را تقویت می‌کند. این تکرار و پرسش‌ها، نوعی بی‌قراری و گمگشتگی را نشان می‌دهند که به صورت بارزی در دنیای فلسفی و اخلاقی ما نیز یافت می‌شود.

  1. پیام شعر

در نهایت، پیام این شعر در مورد اهمیت «طلب» و «انتظار» در مسیر رشد معنوی و انسانی است. این شعر به انسان توصیه می‌کند که در جست‌وجوی حقیقت و معنای زندگی، باید همیشه در مسیر جست‌وجو و تلاش باشد و از تلاش دست نکشد. «مرتدی که از طلب ساکن شود» به ما می‌گوید که اگر کسی در جست‌وجوی حقیقت توقف کند، از مسیر باز می‌ماند و همچنان بی‌فایده باقی می‌ماند.

این شعر در حقیقت یک دعوت به حرکت و تلاش پیوسته است. انسان باید به دنبال حقیقت باشد، هرچند که این جست‌وجو ممکن است همراه با درد، ناامیدی و رنج باشد. در عین حال، باید از وابستگی به مادیات و سطحی‌ترین بخش‌های زندگی فاصله بگیرد تا بتواند به «گوهر» درونی خود برسد.

نتیجه‌گیری

شعر از لایه‌های معنایی و فلسفی عمیقی برخوردار است و مخاطب را به تفکر درباره مفاهیم انتزاعی و اخلاقی در زندگی دعوت می‌کند. این اثر نه تنها به دنبال توضیح دادن مسائل زندگی است، بلکه از طریق استعاره‌ها و نمادها، خواننده را به تجربه شخصی و درونی از این مفاهیم می‌برد.

 

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *