شعر مولانا در مورد خدا

شعر مولانا در مورد خدا

پربازدیدترین این هفته:

هشدار مسئولیت سرمایه گذاری
دیگران در حال خواندن این صفحات هستند:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

از سایت مدیر منتور با ارائه شعر مولانا در مورد خدا با شما هستیم

***

این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بی عنایات خدا هیچیم هیچ

******

تو نه چنانی که منم نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم نه برآنم که تویی
من همه در حکم توام تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی

******

هرکه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد
‌غرق عشقی‌ ام که غرقست اندرین
عشق­ های اولین و آخرین
مجملش گفتم نکردم زان بیان
ورنه هم افهام سوزد هم زبان

******

شعرهای عرفانی مولانا در وصف خداوند

راهی به خدا دارد خلوتـگه تنـهایی
آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیی
هر جا که سری بردم در پــرده تو را دیدم
تو پرده نشینی و من هـرزه ی هر جایی

******

در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود، صد جان منی …

******

اندر دل من، درون و بیرون همه او است
اندر تن من، جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد؟!
بی‌چون باشد وجود من، چون همه اوست

 

******

من محو خدایم و خدا آن منست
هر سوش مجوئید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم بشما
گویم که کسی هست که سلطان منست

******

یا رب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به ­جز تُست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنۀ خویش
من آنِ توام مرا به من باز مده

******

این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بی‌عنایات خدا هیچیم هیچ

******

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا
هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا
چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش
تا جامه نیالایی از خون جگر جانا

******

اشعار مولانا در مورد خدا

ای وصل تو اصل شادمانی
کان صورت‌ هاست وین معانی
یک لحظه مبر ز بنده که نیست
بی آب سفینه را روانی
من مصحف باطلم ولیکن
تصحیح شوم چو تو بخوانی
یک یوسف بی‌ کس است و صد گرگ
اما برهد چو تو شبانی
هر بار بپرسیم که چونی
با اشکم و روی زعفرانی
این هر دو نشان برای عام است
پیشت چه نشان چه بی‌ نشانی
ناگفته حدیث بشنوی تو
ننوشته قباله را بخوانی
بی خواب تو واقعه نمایی
بی آب سفینه‌ ها برانی
خاموش ثنا و لابه کم کن
کز غیب رسید لن ترانی

******

ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن

******

ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا…

******

دنیا چو شب و تو آفتابی
خلقان همه صورت و تو جانی!

******

هر کجا بوی خدا می‌آید
خلق بین بی‌سر و پا می‌آید
زانک جان‌ ها همه تشنه‌ ست به وی
تشنه را بانگ سقا می‌ آید

******

من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم؟!

******

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
‌بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
‌بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
‌خموشید خموشید خموشی دم مرگ است
هم از زندگی است این که ز خاموش نفیرید

******

شعر مولانا در مورد توکل به خدا

از باد همه پیام او میشنوم
وز بلبل مست نام او میشنوم
این نقش عجب که دیده‌ام بر در دل
آوازه آن ز بام او میشنوم

******

زهی عشق، زهی عشق که ماراست خدایا
چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایا

******

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا

******

چند باشی عاشق صورت بگو
طالب معنی شو و معنی بجو
صورت ظاهر فنا گردد بدان
عالم معنی بماند جاودان

******

عمر که بی‌ عشق رفت هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر

******

شعر مولانا در مورد حکمت خدا

تویی سور و منم راقص، من اسفل تو معلایی
چو تو آیی، بنامیزد، دوی از پیش برخیزد
تصرفها فرو ریزد به مستی و به شیدایی
تو ما باشی مها ما تو، ندانم که منم یا تو
شکر هم تو، شکر خا تو، بخا، که خوش همی خایی
وفادارست میعادت، توقف نیست در دادت
عطا و بخشش شادت، نه نسیه‌ست و نه فردایی

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *